فک نکنم لازم به مرور باشه ولی خب
حدودا از شهریور 96 وارد زندگیم شد و اوایل 97 ولم کرد .
سال مزخرفی بود چون با افسردگیم همراه بود
اکثر روزای سالش مجبور بودم که اون دوتا رو تحمل کنم
27 اسفند هم عروسی نازنین بود . هم کلاسیم و یکی از بهترین دوستام
امسال فهمیدم همیشه قدیمیا بهترین نیستن
مثلا دوستایی که از پیش دبستانی باهم بودیم و تهش این شد .
خودتون میدونین 97 چجوری بود برام چون اکثر روزاشو شرح دادم
اکثر روزاشم ترجیح دادم لابه لاب افکار و بغض و گریه هام دفنشون کنم
نه که خیلی خاص باشن که نشه نوشت . فقط داغون تر از آدمی بودم که میتونه بنویسه
امسال سال داغونی بود . خیلی بد
من سالی مثل 95 میخوام که تهش مثل سال 96 تموم نشه
آرزو کنم برای امسالم؟
اگه اتفاقات امسال نمی افتاد و قرار بود به این جواب بدم
میگفتم میخوام یه رشته توی سمنان قبول شم که کنارهم باشیم
که آرامش و خوشیمونو کنارهم داشته باشیم
ولی الان؟
نمیدونم .
اول از همه آرزو میکنم کاش برگرده پیشم
کاش بشه باز باهم باشیم و پیش هم
حسی به سال جدید ندارم
فقط نمیخوام به سختی و بدی امسال باشه.
آرزوی زیادیه؟
خدایا خودت سرنوشتمونو به سمت بهترینا هدایت کن
و به ما توانی عطا کن که خود سرنوشتمان را با اقتدار رقم زنیم
(چه ادبی . فک کنم فهمیدین حوصله نوشتن نداشتم که کم شد )
درباره این سایت