خیلی وقتا با خودم حرف میزنم و وانمود میکنم
که کسی هست که صدامو میشنوه و نظر میده
نه که بلند بلند حرف بزنما ولی تو ذهنم با خودم حرف میزنم
(البته گاهی وقتا با صدای بلند هم حرف میزنم اونم وقتایی که خودمو سرزنش میکنم)
بعد تو ذهنم تصور میکنم اون جوابمو چی میده
شده عایا که غمی ریشه به جانت بزند؟ .گره در روح و روانت به جهانت بزند؟
خب من همیشه با یه غم دست و پنجه نرم کردم
و هربار به خودم اومدم و دیدم قبلیا درد کمی بوده
خب دلتنگی چیزیه که قبل اون خیلی باهاش اشنا نبودم
آرام جانم من چرا دل به تو دادم که دلم میشکنی؟
احساس میکنم تبدیل به آدم دو رویی شدم
که اینجا همش از دلتنگی و غمم مینویسم و وقتی باهاش حرف میزنم
همش وانمود میکنم چقدرشادم! که چقد حرف زنمون با هم خوبه
راستی دیروز صداشو تو لایو شنیدم
دلتنگ شدم ویساشو گوش دادم باز
دیگه خودتون تصورکنین چه بمب اشکی شدم من!
بهش گفتم صداش و طرز حرف زدنش عوض نشده.
امروزم برای اولین بار آزمونمو ندادم
پ.ن: بقیش ادامه
درباره این سایت